- تیل او
آب گل آلود
معنی تیل او - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شاگرد، برای مثال میلاو منی ای فغ و استاد توام من / پیش آی و سه بوسه ده و میلاویه بستان (رودکی - ۵۲۶) ، شاگرد دکان
بلادت باشد و آن تعطیل قوت نفس ناطقه است بی آنکه تقصیری در خلقت آن شده باشد، (برهان) (انجمن آرا) (آنندراج)، در برهان آمده در فرهنگها نیافتم، (انجمن آرا) (آنندراج)، بلادت و کندی ذهن، (ناظم الاطباء)
پلاو، جزیره کوچکی است در ساحل شمالی از تونس بمسافت 1500 گز و در شمال غربی دماغۀ فارینای معروف به رأس سیدی علی المکی واقع شده است، (قاموس الاعلام ترکی)
(تُ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جره است که در بخش مرکزی شهرستان کازرون واقع است و 113 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
(لِ نُ)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان کلباد است که در بخش بهشهر شهرستان ساری واقع است و 730 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
تندخوی، (ناظم الاطباء)، تیزتاب، زودخشم، سریعالغضب:
بیامد ز هر کشوری باژ و ساو
ز بیم گو نامور تیزتاو،
(شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 247)،
رجوع به فهرست ولف شود
بیامد ز هر کشوری باژ و ساو
ز بیم گو نامور تیزتاو،
(شاهنامه چ بروخیم ج 1 ص 247)،
رجوع به فهرست ولف شود
آهوی سپیدپای، (ناظم الاطباء)، نیله گاو، نیله گو، (یادداشت مؤلف)
شاگرد استاد (اوستاد) : اوستای زمانه میلاو است شیر گردون زهیبتش گاو است. (ابوالخیررشیدی)
پستانداری است از دسته تهی شاخان و از تیره گاوان وحشی که بیشتر در هندوستان میزید. جثه این حیوان باندازه یک گوزن بزرگ است شاخهایش کوتاه و رنگ موهایش خاکستری متمایل به آبی است حیوانی است چابک و قوی که در مزارع و مراتع اطراف جنگلهای انبوه میزید این حیوان را بمنظور استفاده از گوشت و پوستش شکار میکنند: گاو نیله نیله گو
کارهای مربوط به کشتزار برنج از شخم و مرزبندی
طویله، اصطبل
آب معدنی که از زمین های جنگلی جوشد
نوعی از ماهی با خال های قهوه ای از راسته ی کپور ماهیان که
چاله ی مخصوص برداشت گل، چاله ای که در اثر برداشت خاک ایجاد
مقدار بذر مصرفی زمین که خود وسیله ای برای مقیاس مساحت زمین
از توابع کلباد بهشهر
خانه ی گلی، تلار
زخمی که بر اثر تماس زیاد دست و پا با گل پدید آید، زراعتی
آب گل آلود
پول آب، آب بها
گذرگاه تیز و تند آب در رودخانه
آب تلخ
رودخانه ای در کلارآباد تنکابن
نام مرتعی در آمل
آب گل آلود
کسی که پوست تیره داشته باشد، بدرنگ
مرتعی در روستای کدیر نوشهر
چرب بودگی، چرب بودن